علی اکبر اشعری مشاور فرهنگی رییس جمهور و رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی شد | |
محمود احمدی نژاد رییس جمهور در حکمی علی اکبر اشعری را به عنوان مشاور فرهنگی رییس جمهور و رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران منصوب کرد |
حسن انوشه برای همکاری در تدوین دانشنامه آریانا به افغانستان دعوت شده است و در آینده نزدیک به آن کشور سفر خواهد کرد.
سرپرست دانشنامه ادب فارسی گفت : بنیادی در افغانستان تاسیس شده است که تصمیم دارد دانشنامه 6 جلدی آریانا را با ویرایش جدید ، تجدید چاپ کند. وی افزود: این دانشنامه که تنهاترین دانشنامه دوره معاصر تاریخ افغانستان است و 50 سال قدمت دارد ، با مشکلات بسیاری روبه روست.
مثلا نصف این کتاب یعنی 3 جلد اول فقط به حرف الف اختصاص دارد و جلد ششم که کم حجم ترین مجلد این مجموعه محسوب می شود به حرف ص تا ی می پردازد. وی سپس به پیشینه دانشنامه نویسی در افغانستان اشاره کرد و گفت : پیشینه دانشنامه نویسی در افغانستان جدا از پیشینه دانشنامه نویسی در ایران نیست.
افغان ها و ایرانیان از گذشته تا اواسط پادشاهی ناصرالدین شاه ، ملت واحدی بودند. بنابراین سرگذشت یکسانی داشته اند و هرچه در زمینه دانشنامه نویسی نوشته شده ، متعلق به 2 ملت است.
انوشه با بیان این که یک جلد از دانشنامه ادب فارسی به افغانستان اختصاص دارد ، به فارس گفت : من از ابتدا نسبت به افغانستان توجه ویژه ای داشتم و زمان طالبان نیز که دسترسی به منابع تقریبا غیرممکن بود ، با تلاش بسیاری در زمینه ادبیات افغانستان پژوهش های گسترده ای انجام دادم. اکنون نیز بسیار علاقه مندم به فرهنگ و سنت افغانستان کمک کنم زیرا خدمت به افغانستان ، خدمت به ایران است.
حوزه پرچالش نشر کتاب در ایران آنقدر مساله دارد که با احتساب مسائل روزانه که به آن تحمیل می شود ، درگیر کوهی از مشکلات است که شمار زیادی خودخواسته و برخی دیگر ، برخواسته از شرایط جامعه بوده است. درونگرایی و سر به گریبان فرو بردن ناشران ایرانی از یکسو و فرار از تلاش جمعی برای رسیدن به اعتبار جهانی از سوی دیگر ، جنبه خودخواسته مشکلات این قشر را نمایان کرده است و این در کنار مشکلاتی چون توسعه کمی برای رسیدن به توسعه کیفی به عنوان مسائل برخواسته از شرایط جامعه ، نشر ما را همواره در حال در جا زدن و حتی گاهی عقبگرد نشان داده است.افزایش شمار ناشران که حالا مورد انتقاد برخی از فعالان این حوزه قرار گرفته اند ازجمله مسائل برخواسته از شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی ماست.در شرایطی که همه مسوولان به فکر توسعه کمی برای رسیدن به سطحی بودند که بتوان از دل آن توسعه کیفی را بیرون کشید، نزدیک به 8هزار پروانه برای کسانی صادر شد که قرار بود در کنار همه مسائل اقتصادی نشر، به آن به عنوان یک حوزه مهم ملی و بین المللی بنگرند. اما حالا چیزی که قرار بود نعمت باشد، نقمت شده و بلاساز. در این شرایط همه سرمایه های دولتی صرف کسانی می شود که به همه چیز فکر می کنند، جز نشر کتاب.ناشران حرفه ای که تغییر مسیر یارانه های دولتی به سمت مصرف کننده را چاره ساز مشکل امروز می دانند، از بی سابقه بودن هجوم مردم برای گرفتن امتیاز نشر انگشت حیرت به دهان می برند. بهائالدین خرمشاهی به خبرگزاری مهر گفته است : وقتی در جامعه ما تنها چند هزار خواننده کتاب داریم ، وجود بیش از 8هزار ناشر پدیده ای متناقض جلوه می نماید. او که مدیر نشر فرزان نیز هست ، علاقه نداشتن مردم به مطالعه کتاب و همچنین تمایل گسترده برای چاپ کتاب را از دیگر نشانه های این تناقض عنوان کرده است.مدیر نشر پیام آزادی نیز وجود این تعداد ناشر را در دنیا بی سابقه دانسته است.محمدرضا جاسبی با مقایسه ناشران ایرانی و امریکایی از منظر میزان فعالیت گفته است : ناشران امریکایی سالانه 10هزار عنوان کتاب منتشر می کنند در حالی که براساس محاسبات وزارت ارشاد ، ما فقط 56ناشر حرفه ای داریم که بیش از یکصد عنوان کتاب در سال تولید می کنند. یک ناشر شهرستانی هم تمرکز ناشران کشور در تهران را عامل این مشکل دانسته و گفته است : در تهران چند هزار ناشر وجود دارد در حالی که در بسیاری از شهرستان ها یا اصلا ناشری وجود ندارد و یا به یک ناشر بسنده کرده اند. اگرچه نظر بسیاری دیگر از ناشران حرفه ای کشور نیز گفته های ناشران حاضر را تایید می کند، اما ساختار اجرایی دولتی این موانع را باعث شده است و در شرایط حاضر شاید لازم باشد تا بسیاری از دستورالعمل ها ، آیین نامه ها و حتی قوانین این حوزه مورد بازنگری دقیق قرار گیرد. شاید شرایط امروز جامعه ما برای توسعه کمی دیگر حرفی نداشته باشد و توجه کیفی به مسائلی چون نشر حرفه ای و تولید کتاب برای جهان و منطقه اولویتی اساسی تر باشد. (نویسنده : غلامرضا معصومی )
لینک :
«ما در حال حاضر 1600 کتابخانه داریم ، در حالی که باید 14هزار تای دیگر هم داشته باشیم.»این جمله که برابتدای این نوشتار نقش بسته ، روز یک شهریور 1384 بر لبهای کسی نشست که حالا بر صندلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تکیه زده است. حالا بیش از هر چیز به فکر ترکیب مدیران وزارتخانه ای است که قرار است 4 سال سکان هدایت آن را در دست بگیرد ؛ وزارتخانه ای که باید مهمترین مرکز تصمیم گیری برای حوزه فرهنگ باشد و فصل غایب کتاب توسعه را با ترسیم سیمای فرهنگ بنویسد. نمی دانم صفارهرندی وقتی این جمله را بر زبان آورد و بعد به کمبودها و فقر ساختاری در حوزه فرهنگ اشاره کرد و گریزی زد به تئاتر شهرستان ها، به رمان نویسی که در آن به جوانان صاحب قلم کم توجهی می شود و به...کتاب توسعه ایران را ورق زده بود یا نه ، کتابی که اگر چه در قفسه هیچ کتابخانه ای وجود ندارد و یافت نمی شود، اما فصلهای آن را رفتار مدیران اجرایی جمهوری اسلامی ایران نوشته است ؛ کتابی شفاهی و غریب ، مثل «شهرهای نامرئی» ایتالو کالوینو که دیده نمی شوند در جغرافیای واقعی اما خوانده می شوند و شکل می گیرند در معماری کلماتی که پیچ و تاب می خورند تا مناره ای در شهری و خاطره ای قد بکشد. کتاب توسعه ایران اگر چه نامرئی است ، اما فصلهایی دارد که ترتیب و توالی این فصلها را نگاه مدیران اجرایی کشور رقم زده است و عملکردشان بخشهای آن را ترسیم کرده است. با این حال ، این کتاب از وجود یک فصل بی نصیب مانده است ، اگر بخواهد باز هم بی نصیب بماند، ابعاد فاجعه آنقدر پر رنگ می شود که دیگر بیلان ها و آمارهایی که از برپایی جشنها و جشنواره ها و همایش ها و ارقام چاپ و اجرای نمایش و ساخت فیلم حکایت می کنند، هیچ دردی را دوا نمی کند. هیچ دردی را ؛ چرا که فاجعه وقتی در کمین است با بیلان و اعداد و ارقام ظهورش به تعویق می افتد، اما وقتی رخ نمود و از کمین بیرون آمد، آن وقت همه چیز در گردابش غرق می شود، حتی آمارهایی که گاه می تواند، گوش فلک را کر کند. در تمام این سالهایی که از عمر جمهوری اسلامی ایران گذشته است اگر چه ماهیت انقلابی که این نظام را در ایران بر پا ساخت فرهنگی بود برای توسعه فرهنگ مختصاتی تعریف نشده است ، یا اگر شده ، رفتار مدیران به آن شکلی نبوده که این مختصات در کنار هم قرار بگیرند و فصلی شوند در کتابی که حالا نامرئی است. همیشه اولویت توسعه با بخشهای دیگری بوده است و در حالی که ما به توسعه بخشی فکر کرده ایم ، از تهاجم فرهنگی غولها ساخته ایم و برایش چنگ و دندان نشان داده ایم بی آن که برای فرهنگ خود، برای بالیدنش ، قد کشیدنش و... به فکر راهی و چاره ای باشیم. حالا اگر صحبت از بحران در برخی از حوزه های فرهنگی می شود و اگر سخن از قهر مردم با سینما، تئاتر، شعر و حتی مطبوعات به میان می آید، شاید این مساله بیش از هر چیز ناشی از بی توجهی هایی باشد که به این بخش روا شده است. هنوز با گذشت تمام این سالها ایران است و یک مجموعه تئاتری به نام تئاترشهر، ایران است و یک تالار وحدت ، ایران است و یک موزه هنرهای معاصر که دست بر قضا تمام این اماکن فرهنگی هم در شهری به نام تهران که پایتخت است گرد آمده اند تا در شهرستان های ما فقر زیرساختی حوزه فرهنگ نفس جوانها را به لبهایشان برساند ؛ جوانانی که به دنبال کتاب هستند، اما کتابخانه کوچک و محقر شهرشان برایشان کالای جدیدی در چنته ندارد. جوانانی که شبها خواب اجرای تئاتر و نوشتن درام می بینند و روزها رویاهایشان را در کوچه پس کوچه هایی که سر رسیدن به سالن تئاتری را ندارند، با هم قسمت می کنند. کسی نمی داند وزیری که حالا بر صندلی وزارت تکیه زده برای آینده چه نقشه هایی کشیده و می خواهد با چه مکانیسمی هدایت حوزه فرهنگ را برعهده بگیرد ؛ اما خیلی ها که از دور دستی بر آتش دارند و پیگیر اتفاقات این حوزه هستند، دو معضل مهم را در این عرصه تشخیص داده اند. اول: ضعف ساختاری و کمبود امکاناتی که اصلا متناسب با نیاز فعلی جامعه نیست. دوم: ساز و کار حاکم برعرصه فرهنگ و هنر، از نوع نظارت ، گرفته تا راهکارهای تولید و نگاه ها معطوف به جامعه و مخاطب و حتی سازوکار و تعریف نهادهای مدنی حوزه فرهنگ و هنر. (در این بین هم گاه فصل کمبود کاغذی ، چیزی از راه می رسد و همان نفس در سینه مانده را محبوس می سازد، آنقدر که رفتن به کما برای پیکری نیمه جان و کم رمق راحت تر می شود از بقا). و این دو معضل ریشه در بی توجهی به فرهنگ دارد، به فصل توسعه ، فرهنگی که جایش در کتاب توسعه ایران خالی است ، کتابی که اگر چه نامرئی است اما حضورش حس می شود. این فصل باید نوشته شود در پناه نگاهی کلان نگر که ترسیم آینده و افقی روشن برایش مهمتر است از ارائه آمار و بیلان. حرف های صفار هرندی ، وزیر جدید ارشاد نشان می دهد که نگاه او معطوف به حل مشکلات زیرساختی در حوزه فرهنگ و هنر است. باید دید این نگاه از آزمون عمل چگونه بیرون می آید.
ویکیپدیا دانشنامهای مبتنی بر وب و با محتویات آزاد است که با همکاری افراد داوطلب نوشته میشود. این دانشنامه حدوداً متشکل از ۲۰۰ زبان مستقل دنیا است که حدود ۱۰۰ تای آنها فعال هستند و توسط بنیاد ناسودبر ویکیمدیا پشتیبانی میشوند. ورودیهای آن طبق ورودیهای سالنامهها، فرهنگهای جغرافیایی و رخدادهای روز هستند. هدف آن آفرینش و انتشار جهانی یک دانشنامهی آزاد به تمامی زبانهای زنده دنیاست. ویکیپدیا با روزانه ۶۰ میلیون کلیک (روی پیوندهایش) جزو پرمخاطبترین سایتهای مرجع دنیا به حساب میآید.
ویکیپدیا تقریبا دارای ۳/۲ میلیون مقاله است که بیش از ۷۰۰٫۰۰۰ عدد از آنها به زبان انگلیسی، بیش از ۲۵۰٫۰۰۰ عدد به زبان آلمانی، بیش از ۱۵۰٫۰۰۰ عدد به زبان فرانسوی و بیش از ۱۰۰٫۰۰۰ عدد به هر کدام از زبانهای ژاپنی و سوئدی تعلق دارند. این دانشنامه در تاریخ ۲۵ دی ۱۳۷۹ به صورت مکملی برای دانشنامهی تخصصی نوپدیا نوشته شد. این دانشنامه با رشد روزافزون خود توانست بذر چندین پروژهی خواهر دیگری همچون ویکیواژه، ویکینسک و ویکیگزارش را بپاشد. هر داوطلب میتواند مقالههای آن را با سبک ویکی اضافه یا ویرایش کند. و این به آن معنا است که دیگری نیز میتواند همان مقالهها را تغییر دهد. داوطلبان ویکیپدیا بر سیاست "دیدگاه بی طرفانه" تأکید میکنند. طبق این سیاست دیدگاههایی که توسط شخصیتهای برجسته یا ادبی ارائه شدهاند بدون هیچ تلاشی برای تایید آنها به طور خلاصه بیان میشوند. به دلیل طبیعت باز این دانشنامه تخریب و عدم صحت مطالب از مشکلات همیشگی آن بوده است.
وضعیت ویکیپدیا به عنوان یک مرجع همیشه مورد اختلاف بوده است. گاه آن را به خاطر توزیع رایگان، خاصیت قابل ویرایش بودن و گستردگی عناوین ستودهاند و گاه آن را هنگام مقایسه با دانشنامههای سنتی به خاطر عدم اطمینان و اعتبار، جانبداریهای یکسویه و نقص بعضی از عناوین مورد انتقاد قرار دادهاند. مقالههای آن را در رسانههای جمعی و مراکز علمی نقل کردهاند. مقالههای آن تحت مجوز حق تالیف آزاد گنو قابل دسترسی هستند. نسخه زبان آلمانی ویکیپدیا بوسیله دیسکهای فشرده توزیع شده و نسخههای دیگر آن روی سایتهای دیگر به صورت Fork یا mirror قرار داده شدهاند.
به نقل از خبر نامه الکترونیکی سازمان اسناد وکتابخانه ملی ایران سومین همایش بین المللی " کتابداری بر مبنای شواهد " از 16 الی 19 اکتبر 2005 در بریسبن استرالیا تشکیل خواهد شد .
موضوعات همایش از این قرارند :
- تحقیق برای تصمیم گیری
- مهار شواهد برای حمایت از اختراعات و اکتشافات
- توسعه و بدست آوری ابزار تحقیقی بر اساس شواهد
- دیدگاه آینده برای متخصصان اطلاع رسانی از نقطه نظر شواهد
- گسترش ارزش و اثر خدمات اطلاع رسانی
نشانی اینترنتی این همایش اینجاست.
علاوه بر این بخش دوم همایش جامعه جهانی اطلاع رسانی WSIS از 16 الی 18 نوامبر 2005 در تونس برگزار خواهد شد بخش اول این همایش در ژنو در سال 2003 برگزار شده بود ایفلا در تشکیل و اجرای این همایش تلاش و همکاری نزدیک دارد
برای اطلاعات بیشتر می توانید به اینجا و اینجا مراجعه کنید.
مطلب دیگری که اینجا می توان به آن اشاره کرد مطلبی جالب از وبلاگ گروهی کتابدارن هست که در آن به کپی برداری غیر مجاز یکی از خبرگزاری های معتبر از مقاله ای از آقای محمد صابر راثی ساربانقلی با عنوان مهارت در جستجوی اطلاعات فارسی از اینترنت اشاره شده که امیدواریم در آینده شاهد چنین مواردی آن هم از جانب روزنامه ها و خبر گزاریها - که خود معمولا بزرگترین قربانیان کپی بر داریهای غیر قانونی می باشند – نباشیم. برای مطالعه کامل خبر اینجا کلیک کنید .
اکنون لئوتولستوی صد و هفتاد و هفتمین سالگرد تولد خود را جشن می گیرد. گرچه او مردی است متعلق به قرنی منسوخ شده ؛ اما به چشم ما همچون صخره ای است پوشیده از خزه ! عجیب است ! انگار او هنوز هم در کنار ما می زید.
اما سیلاب زمان ، ما را از این نویسنده همروزگار ما که در روستای یاسنایا پولینا به دنیا آمد و همان جا هم درگذشت ، جدا می کند.تولستوی ذاتا از هر آن چه به نظرش صوری ، ساختگی ، ریاکارانه ، و نامستدل می رسید، دوری می کرد.
از این روی بیش از آن که به نظریه یا روشی خاص وابسته باشد بر تجربه تکیه می کرد.پرسش اساسی او این است : «چه چیزی را بیاموزانیم و چگونه ؟»
این پرسش که بسیار ملموس است ، به محض این که او دریافت مردم نیاز به آموزش دارند در ذهنش مطرح شد.قصدش این بود که با یاری گرفتن از آگاهی ، خود را از شر ترس و انفعال رها کند.تولستوی منتقد مکاتب ادبی و فکری دوران خود بود.او شیوه های آموزشی مورد قبول آلمان ها را رد می کرد. استدلالش این بود این شیوه ها در کشور روسیه بیگانه محسوب می شوند.نویسنده روسی 33ساله بود که نظام فئودالی در روسیه بر افتاد.او در مزرعه های موروثی پدرش بزرگ شد. خانواده او از اشراف قدیمی و روستایی روس بودند. تولستوی شاعرانگی ، ویژگی های رمانتیک و سبک زندگی رایج در این فضای زیستی را چنان در جان خود جذب کرد که به بخش اصلی شخصیت او بدل شد.در قصر مجلل شاهزاده وولکونسکی جد مادری تولستوی که اموالش نصیب دخترش شد، نویسنده جنگ و صلح اتاقی کوچک با اثاثیه ای ساده داشت.بر دیوار اتاق اره ای آویزان بود و یک اره و یک داس در گوشه ای به دیوار تکیه داده بود. در طبقه بالایی مجموعه ای از عکس های نسل های پیشین خانواده به دیوار آویزان بود.عجب نمادی ! تولستوی هنر دروغین و بیهوده را به کناری نهاد.دیگر چه ؟ در آخرین اثر برجسته اش یعنی رستاخیز، یکی از همان ملاکان ثروتمند که نسبی اصیل دارد، در مرکز توجه هنری تولستوی قرار می گیرد. گرداگرد این مرد متمول را زری بافی هایی از رابطه ها، عادتها و خاطره های اشرافی فرا گرفته است ، تو گویی از نظر نویسنده در این جهان «پوچ » و «دروغین » هیچ چیز زیبایی وجود ندارد.در خانه اشرافی آنها، مسیری مستقیم بود که به خانه روستاییان می رسید. تولستوی این مسیر را بارها با عشق پیموده بود. حتی وقتی نظام فئودالیته برچیده شد، از نظر او روستایی کسی بود که مثل بخشی بنیادین در هستی درونی و بیرونی نویسنده حضوری انکار نشدنی داشت.در پرستش گاه هنری تولستوی تنها 2شخصیت وجود دارد، ملاک متمول و روستایی.دیگر به هیچ کس توجه نشان نمی دهد.از نظر او، پیشکار آلمانی ، تاجر، معلم سرخانه فرانسوی ، پزشک ، روشنفکر و نیز کارگر کارخانه با ساعت و زنجیرش ، هرگز وجود خارجی ندارند.او هیچ نیازی نمی بیند که این اشخاص را آموزش دهد یا به درون جان آنان نگاهی بیندازد و از باورهای شان بپرسد.این شخصیت ها از جلوی چشم او می گذرند بدون این که اهمیتی داشته باشند و حتی اغلب وقتها حضوری کمیک دارند.اوایل دهه 60قرن نوزدهم وقتی روسیه در سیل انگاره ها و عقاید نو غرق شده بود و پا به شرایط اجتماعی تازه می گذاشت ، تولستوی یک سوم قرن را پشت سر گذاشته بود.از نظر اخلاقی و روان شناختی ، شخصیت او کاملا شکل گرفته بود. نیازی به گفتن نیست که او مثل دوست صمیمیش چنچین که آریستوکرات بود،از نظام فئودالیسم دفاع نمی کرد.اما به یقین می توان گفت که او از شرایط تازه ای که داشت جایگزین وضعیت قدیم می شد، نفرتی عمیق داشت.همه جا را آشوب فراگرفته بود و طبقه اشراف قدیمی رو به فروپاشی بود.زندگی روستایی ، سرگشتگی عمومی و جار و جنجال زندگی شهری ، حال این هنرمند آریستوکرات را به هم می زد.از همین روی او این مسیر را واگذاشت و به سویی دیگر چرخید.او نمی خواست مدافع رعیتها باشد. او روشن اندیشی صادقانه و تکامل هنر را در شرایط اجتماعی گذشته می دید.دورانی که خورشید، باران ، باد و رویش علف ویژگی های مشخص کننده اش بودند. در چنین شرایطی ، اشیائ با نظم و ترتیب در جای خود قرار داده شده اند و به خرد و اراده بشری نیازی نیست.همه چیز به قاعده است.این بود اسطوره مذهبی نارودنیچستوو که دهه ها بر روح روشنفکری روس حکم فرما بود. تولستوی هم که یکسره دشمن گرایش های تندروانه عصر خود بود، به خویشتن خویش یعنی همان اسطوره کهن وفادار ماند تا بتواند هنرمندانه زندگی روسی را آن گونه که خود می شناخت ، می فهمید و دوستش می داشت ، نقاشی کند. از این روی در آغاز قرن 19 به گذشته پناه برد.از این قرار جنگ و صلح ( 1869-1867)اثری بی همتاست.این خصایل توده گرا و غیر شخصی زندگی مورد نظر تولستوی در وجود کاراتایف تجسم یافته است.اما خوانندگان اروپایی و همه مخاطبان غیر روس این شخصیت را بخوبی در نخواهند یافت.زندگی کاراتایف ، چنان که خود روایت می کند، هیچ معنایی ندارد.آن عشق و دوستی که پی یر می شناسد، در نگاه کاراتایف بیگانه است.اگر در اعماق این جامعه قدیمی فرو رویم ، در می یابیم چقدر با تمام اشرافیت خود فقیر است.هیچ از جنگ آوری ها، عشقهای پهلوانی و گذشته های افتخار آمیز در آن راه ندارد. جاده های طولانی خالی از لشکر کشی هاست.درونش از زیبایی تهی است و مردمان روستایی نیمه حیوانند.اما نبوغ هنری چه خلاقیت ها که نمی آفریند!تولستوی این زندگی خاکستری و بیرنگ را در روشنایی می گذارد تا زیبایی های پنهانش را آشکار کند.او تابلویی عظیم ترسیم می کند که همه بخشهای آن با خطی درونی و پایدار به هم پیوسته اند. تولستوی زندگی را چنان که هست ، پیش چشم ما قرار می دهد.او بارها نوشته هایش را تغییر می داد و اصلاح و بازنویسی می کرد. آنچه در آثار او شگفتی برانگیز است ، این نکته است که هنرمند به خود و خواننده اجازه نمی دهد که با فلان و بهمان شخصیت همدردی کند.او هرگز معلوم نمی کند که قهرمانش کیست.او هیچ چیز را پنهان نمی کند، و هیچ نکته ای را نگفته نمی گذارد.زبان تولستوی مثل نبوغش ، آرام ،متین و موجز است.گاه ورود به جهان او ناممکن می شود و زمانی به سوی سنگینی و خشونت می رود؛ اما همواره سادگی بی نظیر خود را حفظ می کند.زبان تولستوی از سبک تغزلی ، کمیک و درخشان تورگنیف و سبک شتابزده و ناصاف داستایوفسکی متمایز است.تولستوی همراه با داستایوفسکی از بزرگ ترین نویسندگان روس در قرن 19به شمار می رود.مشهورترین نوشته های او جنگ و صلح و آناکارنینا و رستاخیز است.او در سال 1828در خانواده ای اشرافی به دنیا آمد. مرگ پدر و مادرش در کودکی در ذهن او تاثیری شدید گذاشت.پدربزرگش سفیر روسیه در پاریس بود. نام خانوادگی تولستوی ، در تاریخ ارتش و سیاست روسیه ، همواره با افتخار آمده است.لئو تولستوی تحصیلات را ناتمام گذاشت و وارد ارتش قفقاز شد. در همین زمان توانست اموال موروثی از والدین را به دست آورد.مدت 5سال در ارتش قفقاز ماند و نوشتن را از همان جا شروع کرد. سپس شروع به آموزش روستاییان کرد؛ ولی ماموران دولتی مدرسه او را تخریب کردند، بنابراین آموزش فرزندان خود را آغاز کرد.او به کشورهای مختلف اروپایی از جمله آلمان ، سوئیس و فرانسه سفر کرد؛ اما به مزرعه روستایی خود بازگشت و تا پایان عمر همان جا ماند.ذهنیت مذهبی و اخلاقی او همواره در حال تحول و تغییر بود.بارها می خواست اموال خود را با روستاییان تقسیم کند؛ اما همسر و فرزندانش مانع می شدند.او همه وسایل مورد نیاز خود مثل لباس و کفش را خود می ساخت.تولستوی در 1878با بحرانی روحی مواجه شد که سالها به طول انجامید.این نویسنده در سال 1910درگذشت و جسدش در مزرعه خودش به خاک سپرده شد.
" تاک های عاشق " نام رمانی به قلم " نوشین شاهرخی " است که توسط نشر باران به چاپ دوم رسیده است . " رمان " ، گفت و گویی دو نفره ، میان خواننده و نویسنده است که در پس زمینه ای استوار بر دنیای واقعی یک یا هر دو آنان به وقوع می پیوندد ...
تاک های عاشق نوشته نوشین شاهرخی ، که جزء اثارتجدید چاپ شده خارج از کشور می باشد ، نمونه ای ازبرای این زیر و زبر کردن به نظر می رسد . کتابی در یکصد و نود و اندی صفحه که به تلاش نشر باران به چاپ رسیده ، بدون هیچ گونه تقدیم نامه یا پیش گفتاری خواننده را از همان ابتدا به چالش می خواند . اثری از نویسنده ای با پشتوانه آشنایی به یکی از مشکل ترین زبان های اروپایی و پر مخاطره ترین رشته های تفکری – علم ادیان - که قبل از این با مجموعه داستان های کوتاه " دسته گلی برای مرگ " راه حضور خود را هموار نموده است .
عنوان تاک های عاشق برای خواننده ی آشنا با بوی خاک و خنکای وزش لحظه ای بعید، نامی است گیرا و پیشدرامدی از برای یک روایت نقره ای لطیف. ولی ایا شاهرخی می تواند از افتادن در دام گزاره نویسی رهیده و صرفا به عاشقانه ها ی مورد نظر خویش در جریان داستان بپردازد نکته ای است که باید در بعد طولی داستان به ان رسید. برای اینکار با طرح چند سوال ساده به سراغ نوع بندی تاک های عاشق می رویم:
با دقیق شدن در یکایک این عوامل تشکیل دهنده به این نتیجه خواهیم رسید که این کتاب ، برخلاف عنوان آن ، داستانی از عشق اعم از زمینی یا آسمانی نیست . سخن گفتن از علاقه بابا رحمان به مادر پرستوکه به ترک یار و دیار می انجامد و ...هیچ تصویری از یک رمان عشقی در ذهن خواننده ایجاد نمی کند .
مواردی مثل در گیری ذهنی فرهاد ، برادر پرستو میان ازدواج و مبارزه سیاسی ، تجسم های نیلوفراز احساسی گنگ به پسر همسایه و سپس ازدواج با شهاب ، جوانی که خود در میدان چه کنم و چرای مبارزه سیاسی و ... گرفتار است هم ، نتوانسته اند به این اثر هنری شکل یک رمان عشقی بدهند . ضرورت بررسی تم و لحن انتخاب شده توسط شاهرخی ، می تواند در این مرحله کمک مناسبی به شناخت اصلی نوع داستان باشد.
" تاک های عاشق " را می توان نمونه کلاسیک رمان کوچک فارسی مبتنی بر " رئالیسمی " خواند ، که می کوشد خواننده را در مقابل خودش قرار داده و از او در مورد حوادثی که شاهد بوده ، نظر بخواهد . شاهرخی بیش از آن که در عاشقانه نویسی موفق باشد ، در پردازش قهرمانان داستان و کم و زیاد نمودن بعد شخصیتی آنها تبحر به خرج داده است.
کتاب با سوم شخص مفرد شروع می شود و این وضع تا انتهای داستان جزء مواردی که گفتگوی میان قهرمانان کتاب، نویسنده را به گذشتن از این خط می کشاند، ادامه دارد. این ثابت نگاه داشتن شخصیت اول داستان در حالت ضمیر غیر، این امکان را به خواننده میدهد که فاصله میان خودش و راوی را کمتر حس کرده و براحتی همراه جریان داستان برود. از سوی دیگر، نویسنده با کلامی سریع در طول صفحه های نخستین تمام شخصیت ها ی خود را دسته بندی کرده و عده ای را چون مادر و برادر پرستو را – اولی را با مرگ و فرهاد را با زندانی شدن دوباره – به پستوی داستان کشانده، چندی را چون دوست و همسایه کودکی پرستو و بابا رحمان – پدر پرستو – را در سایه روشن مسیر وقایع نگاه میدارد تا به ترتیب نقش های آنان را در گویش خود ایفا کرده و بازتاب های دلخواه را به نگاه خواننده برساند. این روش تا انتهای داستان بارها و بارها تکرار میشود و هر بار باحضور شخصیتی جدید، خواننده درتشخیص نقش این تازه از راه رسیده به تردید افتاده و می کوشد با پیوسته خواندن داستان از این سربه مهری پرده بردارد. جهت دار نمودن تمایل خواننده و تحریک پنهان وی به دنبال کردن موضوع مرز میان داستان کوتاه و رمان کوچک را کم رنگ تر می نماید ولی با این حال روشی است موفق که شاهرخی به نیکی ازآن بهره برده است .
اما از سوی دیگر همزمان با ظرافت به کاررفته درجاگزینی شخصیت های داستان ، نویسنده در همین نقطه دردام روایتگری افتاده و حیات داستان را به شکل داستان واگذار می کند.
انتخاب سنجیده قهرمانان داستان، تصویر سازی زیبا، ابهام زیرکانه راه پیمودن پرستو دربرابر یورش باد ، تردید رسیدن به آشیان ، تمثیل دفن مادر در پای درخت به ، و به کارگیری ظرافت های زبانی کلمات در ابتدای داستان که می توانست تم و موضوع داستان را گسترش داده و رمانی در سطح بالا ارائه دهد ، ناگهان تبدیل به مجموعه شعار گونه تبدیل شده و خواننده را میان لحن و موضوع مبهوت می گذارد.
البته این وقفه ها هر بار، دوباره مسیر اولیه خود را می یابد و نویسنده توانایی گفتاری خود را درجبران این افت وخیزهای مکرر، در صفحه های آخرین کتاب نشان داده ، جذابیت را در یاد خواننده به یادگار می گذارد . در پایان بحث ، موضوع ، لحن و ساختار بندی تاک های عاشق ، شاید بتوان آرزو کرد که نویسنده در اثر بعدی خود شانه ازتعهد ناگفته شعار نویسی در قالب رمان رها کرده و با زبردستی زبانی خود ، تشخیص آرمان ها را به خواننده واگذار کند ، نه به کلمات ...
زبان به کار گرفته شده در تاک های عاشق را می توان به جراًت کامل و دقیق خواند. به ندرت با واژه ای روبرو می شویم که اسیر وسوسه واژه ی دیگری باشد وبتوان گفت که کاش لغت دیگری بکار رفته بود. علامت گذاری ها و رعایت آیین نگارش تا حد بسیار مطلوبی رعایت شده و از خراش ذهن درطول داستان اثری نیست و جای آن دارد که در زمینه ی تکنیکی به نویسنده دست مریزاد گفت. گزیده گویی و خودداری از بکار گیری جمله های کشدار توانایی استفاده از کلمات را به روشنی نمایان کرده و مرز بین داستان کوتاه و رمان را در تاک های عاشق مختل می سازد .
شاید از این بابت ، بتوان این کتاب را در ردیف آنچه که به رمان کوچک معروف شده ، قرار داده و آماده حضور آثاری دیگر از این دست در ادبیات داستانی فارسی بود.
به یقین شاهرخی ( نویسنده ) ، با تسلطی که بر شخصیت پردازی و ایجاد ارتباط بین آنها در بستر یک موضوع واحد از خود نشان داده است ، می تواند در آینده ، آثاری فراگیرتر به گنجینه " رمان فارسی " ارائه نماید و لذت خوانشی دیگر را به فارسی زبانان نوید دهد ، به امید آن روز .
از مجموعه چهارده جلدی بهترین داستان های کوتاه نویسندگان جهان ، آثاری از چخوف ، مارکز و همنیگوی به انتخاب احمد گلشیری ، مترجم و منتقد ادبیات داستانی به تازگی ویرایش جدیدی از کتاب داستان ونقد داستان را منتشر خواهد کرد .گلشیری ، مترجم و گرد آورنده این مجموعه در گفت و گو با مهر درباره این کتابها ، گفت : در کتاب بهترین داستان های کوتاه چخوف ، از بیش از هفتصد داستانی که آنتوان چخوف ، نوینسده روس در طول مدت فعالیت ادبی خود به نگارش در آورده است تعداد 34 داستان را برای این مجموعه انتخاب کرده ام و با یک مقدمه پنجاه صفحه ای در این کتاب منتشر خواهد شد. وی درباره مجلدات بعدی این مجموعه گفت : از این مجموعه چهارده جلدی کتابهای بهترین داستان های کوتاه " گابریل گارسیا مارکز " و " ارنست همینگوی " ، به پایان رسیده و در دست انتشار است ، همچنین بهترین داستان های " گی دو موپاسان " ، و " فرانتس کافکا " نیز به زودی برای انتشار آماده خواهد شد .به گزارش مهر ، هرکدام از مجلدهای بهترین داستان های کوتاه نویسندگان جهان ، به طور متوسط حجمی در حدود چهار صد تا ششصد صفحه دارد و در هر کتاب مقدمه ای وجود دارد که درباره زندگی نویسنده ، شرح احوالات ، آثار و داستان هایی که در این مجموعه انتخاب شده توضیح داده است . تمامی داستان های ان مجموعه توسط احمد گلشیری به فارسی برگردانده شده و داستان های نویسندگان روس ، فرانسوی ، پرتغالی و آلمانی هم از روی نسخه انگلیسی این آثار به فارسی ترجمه شده است .احمد گلشیری در پاسخ به این سوال مهر مبنی براین که ضرورت ترجمه این آثار به زبان فارسی چیست ؟ ، گفت : هدف من از انتشار این آثار صرفا ترجمه یک داستان از زبانی به زبان دیگری نیست ، بلکه در ترجمه که علاوه بر انتقال یک مفوم و نقل یک داستان از زبانی دیگر کارهایی هم در زبان انجام می دهم که به نظرم برای ورزیدن زبان خیلی اهمیت دارد . وی تصریح کرد : مترجمان در دوران پس از انقلاب که به ترجمه خانگی رو آورند ، نوعی گسترش مرزهای زبان فارسی را سپس شدند و با کارهایی که این مترجمان کردند به نسبت نویسدگان تاثیر عمیق تری بر زبان فارسی گذاشتند .گلشیری در ادامه به مهر گفت : در ترجمه در عین توجه به محتویات داستان توجه من معطوف به اعتلای زبان فارسی هم هست که اولا تاثیری منفی بر این زبان نگذارم و هم بتوانم آنرا گسترش دهم چون اعتقاد دارم زبان فارسی کاستی هایی دارد و باید با ورزیدن و کار بر روی این زبان مرزهایش را وسیع کرد و بدلیل ترکیبی بودن زبان فارسی این کار شدنی است .گفتنی است ، مجموعه چهار جلدی آموزشی « داستان و نقد داستان » با ترجمه و نقد احمد گلشیری به زودی توسط موسسه انتشارت " نگاه " ، در کتابفروشی ها توزیع خواهد شد . |