یادداشتهای یک اطلاع رسان

وب نوشت های زهره نیکخواه دانشجوی کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی درباره کتابداری و اطلاع رسانی

یادداشتهای یک اطلاع رسان

وب نوشت های زهره نیکخواه دانشجوی کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی درباره کتابداری و اطلاع رسانی

به یک جمجمه...

 

گورستان پیر

گرسنه بود

و درختان جوان کودی می جستند !

ماجرا همه این است

                          آری

                                   ور نه

 

نوسان مردان و گاه واره ها

به جز بهانه یی

نیست.

 

اکنون جمجمه ات

                      عریان

بر آن همه تلاش و تکاپوی بی حاصل

فیلسوفانه

            لبخندی می زند که تو

از وحشت مرگ

                    بدان تن در دادی:

 

به زیستن

با غلی بر پای

و غلاده ای بر گردن .

 

زمین

مرا و تو را و اجداد ما را به بازی گرفته است

و اکنون

به انتظار آن که  جاز شاخته ی اسرافیل آغاز شود

هیچ به از نیشخند زدن نیست .

 

اما من آن گاه نیز بنخواهم جنبید

حتی به گونه ی حلاجان

چرا که میان تمامی ساز ها

سرنا را بسی ناخوش می دارم .

 

نارسیس


نارسیس داستان پسرک زیبا رویی است که هر روز به تماشای صورت خودش در یه در یاچه می رفت . او چنان محو زیبای خودش بود که یک روز وقتی که قصد داشت تا خودش را از فاصله ی نزدیک تحسین کنه در آب افتاد و غرق شد در جایی که اون پسرک سقوط کرده بود گلی روئید که به آن نام نارسیس دادند

اسکار وایلد نویسنده ی معروف به شکل دیگری این داستان را به پایان می رسونه اون میگه که وقتی نارسیس مرد اوریادها ( خدایان جنگل ) از راه رسیدند و متوجه شدند که آب شیرین دریاچه تبدیل به اشک شور شده .

اوریادها از داریاچه  پرسیدند :

- برای چی گریه می کنی ؟

- برای نارسیس گریه می کنم .

آنها در ادامه گفتند :

- آه گریه کردن تو برای نارسیس باعث حیرت و شگفتی نخواهد شد .

در هر حال علیرغم همه چیز ما همیشه در میان جنگل و پشت سر هر چیزی حضور داریم و شاهد بودیم که تو تنها کسی بودی که این فرصت رو داشتی که شاهد و ناظر زیبایی نارسیس باشی .

دریاچه پرسید :

- مگر نارسیس زیبا بود؟

اوریادها شگفت زده پاسخ دادند:

-چه کسی بهتر از شما می توانست این مساله را بداند ؟ او هر روز در شما به تماشای خود می پرداخت .

دریاچه نیز برای چند لحظه ساکت موند و در پایان گفت :

- من برای نارسیس گریه می کنم اما هیچوقت متوجه نشده بودم اون زیباس .من برای ا گریه می کنم فقط برای اینکه او هر وقت که به لب  چشمه ی من می اومد می تونستم در عمق چشمای زیباش خودم رو که تو  اون چشا انعکاس پیدا می کرد می دیدم.

زنان ایرانی و ژست‌های کهنه انتخاباتی


از آنجا که در مناسبت‌های اجتماعی و سیاسی، زنان به عنوان نیمی از جامعه، بخش چشمگیری از مشارکت‌ها را دربر می‌گیرند، در بازار داغ تبلیغات انتخاباتی نیز پیکان جذب رأی نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری به سمت زنان متوجه شده است.

شیوه ابراز علاقه هر یک از کاندیداها به جذب مشارکت زنان، خود نیز از جاذبه‌های جدید انتخابات نهم است. حتی یکی از نامزدها، انگشتر عقیق خود را درآورده و انگشتری جواهرنشان جدید خارجی به دست کرده و با ژستی جوان‌پسند عکسی انتخاباتی گرفته؛ به گونه‌ای که بیننده مطمئن شود که ایشان چقدر قدرشناس «خانم» خود بوده و این «حلقه ازدواج!» مهمترین و عزیزترین شیء در زندگی ایشان است. در حالی که تا چند ماه پیش و قبل از کاندیداتوری آقای قدرشناس، وی بدون حلقه در مجامع عمومی ظاهر می‌شد.
یک نفر دیگر از کاندیداهای سرشناس که تا به حال هیچ یک از مدیران زیر دست خود را از میان خانم‌ها انتخاب نکرده بود، اکنون مدعی است که باید در اداره امور کشور از زنان نیز بهره گرفت.

کاندیدای دیگری که پیش از این وزیر بوده و با توجه به این‌که بیش از نیمی از دانشجویان دانشگاه‌ها دختر هستند و استادان زن بسیاری در حال تدریس هستند که شایستگی مدیریت دارند، هیچ یک از خانم‌ها را برای معاونت وزارتخانه یا مقام ریاست دانشگاه برنگزیده بود (به‌ استثنای دانشگاه «الزهرا» که به ناچار باید رئیسی زن می‌داشت!) حال مدافع سرسخت حقوق زنان شده است.
جالب اینجاست، زمانی که حضور سخنگوی ایشان در برنامه تلویزیونی دچار مشکل شد، این اشکال را به زن بودن وی نسبت دادند و اعلام کردند که نمایندگان سایر کاندیداها که مرد بودند، از صحبت با ایشان خودداری کردند در حالی که دیگر کاندیداها و صداوسیما اعلام کردند برنامه یادشده به دلیل حضور نداشتن دیگر شرکت‌کنندگان لغو شده و ربطی به زن یا مرد بودن نماینده این کاندیدا نداشته و برنامه مذکور به فرصتی دیگر موکول شده است.

عدم بهره‌برداری از توانمندی‌های زنان در رده‌های بالای مدیریتی، از سال‌های پیش در میان مسئولان رواج داشته است؛ همچنان که در دوره‌های پنجم و هفتم مجلس‌ شورای اسلامی که اصولگرایان در اکثریت بودند و همچنین در دوره‌های ششم و سوم مجلس‌ که اصلاح‌طلبان اکثریت را داشتند، تنها حدود 5 درصد از نمایندگان را خانم‌ها تشکیل می‌دادند و در همین حضور کم تعداد ایشان، بالاترین مقام مجلسی که به آنان واگذار می‌شد، سمت منشی هیأت رئیسه مجلس بود.
نظام جمهوری اسلامی اکنون با بحران مشارکت مردم در پای صندوق‌های رأی روبه‌روست. کاندیداها با وعده و وعیدهایی چون آزاد کردن زندانیان سیاسی و بهبود شرایط اقتصادی، فرهنگی، رابطه با آمریکا و... سعی می‌کنند مردم را به شرکت در انتخابات تشویق ‌کنند. اما هیچ کاری برای جمعیت زنان که بیش از 51 درصد جامعه‌مان را تشکیل می‌دهند انجام نشده است. اما زنان تا وقتی احساس نکنند که نقشی سازنده و مؤثر خواهند یافت، مشارکت خود را بی‌نتیجه می‌یابند و طبیعتا از انتخابات نیز استقبال نمی‌کنند.
بنابراین کاندیداهای ریاست‌جمهوری به جای گرفتن ژست‌های نمایشی یا وعده‌های بدون پشتوانه با صداقت با زنان برخورد کرده و اعتماد آنان را درباره عملکرد خود پس از انتخابات به دست آوردند نه این‌که تنها با نگاه ابزاری و کسب رأی از حقوق زنان دم بزنند.

نامه ی امام به همسرش..

سلام ...خوب هستین؟نمی دونم تا بحال نامه های امام به همسرش رو خوندین یا نه ..من خیلی وقت پیش خونده بودم  ولی دیدم بد نیست شما هم اگه تا حالا نخوندین الان بخونینش...برای خود من که خیلی جالبه.... یکی از نامه هاشون اینه..

نامه چهارم


همسر عزیزم؛

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم؛ در این مدتی که مبتلا به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه‌ی قلبم منقوش است. عزیزم؛ امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. (حال) من با هر شدتی باشد می‌گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمده، خوش بوده. الآن در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتاَ جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا، خیلی منظره‌ی خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم، همراهم نیست که این منظره‌ی عالی به دل بچسبد. به هر حال امشب، شب دوم است که منتظر کشتی هستیم. از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می‌کند... . خیلی سفر خوبی است. جای شما خیلی خیلی خالی است. دلم برای پسرت قدری تنگ شده... .
ایام عمر و عزت مستدام

تصدقت؛ قربانت

کرم شب تاب دوست دارین ؟؟!!


روز قسمت بود. خدا هستی را قسمت می کرد. خدا گفت : چیزی از من بخواهید. هر چه که باشد‚ شما را خواهم
داد. سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بسیار بخشنده است.وهر که آمد چیزی خواست. یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن. یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز. یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را.در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت : من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم. نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ. نه بالی و نه پایی ‚ نه آسمان ونه دریا. تنها کمی از خودت‚ تنها کمی از خودت را به من بده. و خدا کمی نور به او داد.
نام او کرم شب تاب شد. خدا گفت : آن که نوری با خود دارد‚ بزرگ است‚ حتی اگربه قدر ذره ای باشد. تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی.و رو به دیگران گفت : کاش می دانستید که این کرم کوچک ‚ بهترین را خواست. زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست.هزاران سال است که او می تابد. روی دامن هستی می تابد. وقتی ستاره ای نیست چراغ کرم شب تاب روشن است و کسی نمی داند که این همان چراغی است که روزی خدا آن را به کرمی کوچک بخشیده است.
نویسنده :عرفان نظر آهاری ؛ چلچراغ

بالها و ریشه ها


یک ضرب المثل قدیمی می گوید : خوشا بحال آن کسی که موفق می شود به فرزندانش بال و ریشه دهد
ما نیازمند ریشه ها هستیم . در دنیا جایی وجود دارد که ما در آن به دنیا آمده ایم؛زبانی را جهت تکلم آموخته ایم و موفق به کشف این مطلب می شویم که چگونه گذشتگانمان بر مشکلاتشان فائق آمده اند و در یک لحظه خاص و معینی ما مسوول این مکان خواهیم شد.
ما نیازمند بالها هستیم .آنها به ما افقهایی بی انتها و با تصوراتی بدون پایان نشان داده و ما را تا رویاهایمان برده و تا مکانهایی متفاوت راهنمایی می کنند و دقیقا همین بالها هستند که به ما اجازه می دهند تا ریشه های انسابمان را شناخته و همانند آنها یاد بگیریم.
خوشا بحال کسی که بال و ریشه دارد .
و بیچاره کسی که فقط یکی از آنها را داشته باشد!

برگرفته از کتاب داستانهایی برای پدران .فرزندان و نوه ها نوشته ی پائولو کوئلیو