یادداشتهای یک اطلاع رسان

وب نوشت های زهره نیکخواه دانشجوی کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی درباره کتابداری و اطلاع رسانی

یادداشتهای یک اطلاع رسان

وب نوشت های زهره نیکخواه دانشجوی کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی درباره کتابداری و اطلاع رسانی

بازم سلام

امروز به نظرم رسید در مورد کتاب هبوط در کویر دکتر شریعتی مطالبی بنویسم راستش من این کتاب و خیلی وقت پیش خوندم ولی بازم هر بار که بخونمش بازم برام جالبه و هر بار بیشتر از دفعه ی قبل برام جذابتر میشه پس شما هم اگه تا حالا این کتابو نخوندین بعد از این حتما بخونینش.
دکتر شریعتی تو این کتاب با توصیف خیلی زیبایی آفرینش انسان رو توضیح میده و عشق بین آدم و حوا رو خیلی زیبا به تصویر میکشه. یه فصلی هم در مورد محبت بین پدر و مادر و فرزندانش هست که از نظر من زیباترین فصل این کتاب قشنگه.
البته دکتر شریعتی همه ی کتاباش جالبه مثل "پدر مادر ما متهمیم"و یا "انتظار "و ..
  

دکتر شریعتی

بودن یا نبودن ...


بودن را برگزیده ایم

اما چگونه بودن را کمتر اندیشه کرده ایم

چگونه بودن از آگاهی به چرا بودن بر می خیزد

کسانی که می دانند

چرا باید بود

نیز می دانند که چگونه باید بود

که خوب باید بود

که خوب باید بود....

امروز صبح به سرم زد یه سر برم کتابخونه ببینم از کار و بار خبری هست یا نه با چند جا هم تماس گرفتم یکیشون پرسید که چقدر کامپیوتر سرم میشه منم براش کلی از تخصصهای خودم در زمینه های مختلف حرف زدم!!!! ولی خوب دمش گرم این یکی بهتر از بقیه بود باز به آدم یه دلگرمی میده و آخر سر گفت که این ماه مطمئناجذب نیرو نداریم ولی برای ماه بعد شاید جذب نیرو داشته باشیم خلاصه شماره تماس ازم گرفتو گفت که پیگیر کارام هست.ولی با آقای فیروز که حرف زدم گفت خیالت راحت تا یکساله دیگه اصلا جذب نیرو نداریم و آب پاکی رو ریخت رو دستم.منم تصمیم گرفتم درسمو بخونم شاید تونستم فوق قبول بشم ولی خب دو ماه الکی وقتمو هدر دادم اگه همون موقع بعد از امتحان اسفند ماه خوندنمو ادامه داده بودم حتما قبول میشدم ولی بازم دیر نشده تلاشمو ادامه میدم شاید خدا خواستو قبول شدم .

بهار....

یه روز از روزای بهاریه و بعد از یه هفته بادهای وحشتناک بالاخره هوای بهاری اوون روی خودشو نشون داده و الان چند رزویه که نم نم بارون بهاری می باره و هوای خنک و دلچسبی و جوون میده ساعتها زیر نم نم بارون قدم بزنی و ....


من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا
قبل از هر فریادی لازم است

من تمام هستی ام را
در نبرد با سرنوشت
در تهاجم با زمان
آتش زدم کشتم
من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم
یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم

من از مقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم
تا تمام خوبها رفت و خوبی ماند در یادم
من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت

بهارم رفت
عشقم مرد
یارم رفت.

هر کس موقع تحویل سال از خدا یه چیزی مخواد من امسال موقع تحویل سال از خدا خواستم که هیچ وقت منو از یادنبره و همیشه و در همه حال شاهد و ناظر بر کارام باشه و اگه یه جایی آگاهانه یا ناآگاهانه خواستم کار اشتباهی بکنم خودش یه جوری (که خودش بهتر از هرکسی میدونه چه جوری)دستمو بگیره و راه درست رو نشونم بده.

گفتگو با خدا
خوابیده بودم ؛
در خواب کتاب گذشته ام را باز کردم و روزهای سپری شده عمرم را برگ به برگ مرور کردم . به هر روزی که نگاه می کردم ، در کنارش دو جفت جای پا بود. یکی مال من و یکی مال خدا . جلوتر می رفتم و روزهای سپری شده ام را می دیدم . خاطرات خوب ، خاطرات بد ، زیباییها ، لبخندها ، شیرینیها ، مصیبت ها، ... همه و همه را می دیدم .
اما دیدم در کنار بعضی برگها فقط یک جفت جای پا است . نگاه کردم ، همه سخت ترین روزهای زندگی ام بودند . روزهایی همراه با تلخی ها ، ترس ها ، درد ها، بیچارگی ها .
با ناراحتی به خدا گفتم : «روز اول تو به من قول دادی که هیچ گاه مرا تنها نمی گذاری . هیچ وقت مرا به حال خود رها نمی کنی و من با این اعتماد پذیرفتم که زندگی کنم . چگونه ، چگونه در این سخت ترین روزهای زندگی توانستی مرا با رنج ها ، مصیبت ها و دردمندی ها تنها رها کنی ؟ چگونه ؟»
خداوند مهربانانه مرا نگاه کرد . لبخندی زد و گفت : « فرزندم ! من به تو قول دادم که همراهت خواهم بود . در شب و روز ، در تلخی و شادی ، در گرفتاری و خوشبختی .
من به قول خود وفا کردم ،
هرگز تو را تنها نگذاشتم ،
هرگز تو را رها نکردم ،
حتی برای لحظه ای ،
آن جای پا که در آن روزهای سخت می بینی ، جای پای من است ، وقتی که تو را به دوش کشیده بودم

از یک افسانه عامیانه برزیلی

برای شروع کار یه متن زیبا از دکتر شریعتی براتون میزارم امیدوارم که خوشتون بیاد.

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی او تمام شد
من آغاز شدم
و چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن !!!

دکتر علی شریعتی

سلام
سال نو همتون مبارک .امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشین .ببخشید که شروع کارم اینقدر طول کشید . همش به خاطر عید و ... بود.انشاالله کمکم می کنید تا وبلاگ خوبی داشته باشیم .