یادداشتهای یک اطلاع رسان

وب نوشت های زهره نیکخواه دانشجوی کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی درباره کتابداری و اطلاع رسانی

یادداشتهای یک اطلاع رسان

وب نوشت های زهره نیکخواه دانشجوی کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی درباره کتابداری و اطلاع رسانی

معجزه ی خنده

مرد جوانی که می خواست راه روحانی را طی کند، به سراغ کشیشی در صومعه اسکتا رفت. کشیش گفت: تا یک سال به هر کس که به تو حمله کرد پولی بده.

تا دوازده ماه هر کس به جوان حمله می کرد جوان به او پولی می داد. آخر سال باز به سراغ کشیش رفت تا گام بعدی را بیاموزد.

کشیش گفت به شهر برو و برایم غذا بخر. همین که مرد رفت، پدر خود را به لباس یک گدا در آورد و از راه میان بر به کنار دروازه شهر رفت. وقتی مرد جوان رسید، پدر شروع کرد به توهین کردن به او. جوان به گدا گفت: عالی است! یک سال تمام مجبور بودم به هر کس که به من توهین کرد پولی بدهم. اما حالا می توانم مجانی فحش بشنوم، بدون آنکه یک پشیز خرج کنم.

پدر روحانی وقتی صحبت مرد جوان را شنید، رو نشان داد و گفت: برای گام بعدی آماده ای، چون یاد گرفته ای به روی مشکلات بخندی.

نظرات 10 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:07 ق.ظ http://siavash1919.Persianblog.com

سلام ...ممنونم که من رو لینک کردی ...داستانت هم جالب بود ببین به من بگو که با چه اسمی لینکت کنم ... اسم وبلاگت طولانیه ...

مازیار دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:09 ق.ظ http://future2010.mihanblog.com

سلام ...
جالب بود
همیشه قصه های قشنگی میذاری
بهت تبریک میگم

مرتضی دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:14 ق.ظ http://crazypc.blogsky.com

خیلی با حال بود به منم سر بزن حال کردی لینک بده

نادر دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:20 ق.ظ http://30fun.blogsky.com

واقعا درست میگی.آدم اگه روحیه داشته باشه بزرگترین مشکلات رو هم حل میکنه و روحیه هم با شاد بودن تقویت میشه.

بهشت دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:34 ق.ظ http://nochagh.blogsky.com

زهره جان عالی بود

محمد دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:39 ب.ظ http://siavash1919.Persianblog.com

سلام ...لینک شما با نام زهره در وبلاگ سالهای سبز عاشقی قرار گرفت ...

سهیک*** دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:50 ب.ظ http://www.tabar.blogsky.com

زهره جان بادرودفراوان..
زیبا و آموزنده بود............
ولی سئوال اینجاست که در نهایت درد...چگونه میتوان برمشگلات خندید!!!!!!!!!!
نمی دانم........آیا کشیش گرسنه وجوددارد!
کمی برایم قبول آن مشگل است..
آنچه میدانم که بسیاری از این کشیشان آدمهای شیک پوش
برخوردارازرفاه نسبی...وتاحدودی ازدیگران درزندگی صرفه جوترهستند..وتلاش میکنند تا میتوانند دلی را شادکنند.
ولی وصل کردن این بن مایه ها وآزموده های عاطفی را به جائی ناشناس......هرگزباورنخواهم کرد.
هرکس میتواند بی لباس ونشان! یک انسان باشد..بی تظاهر
تندرست و شادکام باشی نازنین اطلاع رسان

غریبه سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 07:38 ب.ظ http://www.takestan.mihanblog.com

سلام
وبلاگت با سادگی که داره خیلی باحاله
به وبلاگ من هم سر بزن
خوشحال میشم

ساقی چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:10 ب.ظ http://saaghi.blogsky.com

زهره جان جالب بود ...ولی مگه روحانیها هم مشکلات دارن که بخوان به روی مشکلات بخندن.؟؟؟؟؟؟؟؟

علی پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:36 ب.ظ

زهره جان با من ازدواج می کنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد