گورستان پیر
گرسنه بود
و درختان جوان کودی می جستند !
ماجرا همه این است
آری
ور نه
نوسان مردان و گاه واره ها
به جز بهانه یی
نیست.
اکنون جمجمه ات
عریان
بر آن همه تلاش و تکاپوی بی حاصل
فیلسوفانه
لبخندی می زند که تو
از وحشت مرگ
بدان تن در دادی:
به زیستن
با غلی بر پای
و غلاده ای بر گردن .
زمین
مرا و تو را و اجداد ما را به بازی گرفته است
و اکنون
به انتظار آن که جاز شاخته ی اسرافیل آغاز شود
هیچ به از نیشخند زدن نیست .
اما من آن گاه نیز بنخواهم جنبید
حتی به گونه ی حلاجان
چرا که میان تمامی ساز ها
سرنا را بسی ناخوش می دارم .
اما من آن گاه نیز بنخواهم جنبید حتی به گونه ی حلاجان چرا که میان تمامی ساز ها سرنا را بسی ناخوش می دارم.....و کاش به این آسانی بود....
سلام دوسته عزیز وبلاگه قشنگی داری امید وارم همیشه
موفق باشی به ما هم سر بزن ilove you bye
سلام دوست عزیز
دیگه اونطرفا نیومدی؟
موفق باشی
یا حق
اوکی
سلام
خیلی زیبا بود
مخصوصا نارسیس
موفق باشی
بله
سلام
خیلی باحاله
همیشه از این کارا بکن
موفق باشی
سلام زهره جون خوبی
مرسی از اینکه سر زدی
و از بابت کامنتت هم ممنونم
منم دلم براتون تنگ شده بود اما اصلا وقت نکردم که بخوام سری به دوستان بزنم
بازم ممنونم
راستی متنتون هم خیلی جالب بود
موفق باشید
تا بعد
سلام...
معذرت از اینکه دید به دیر میام سر میزنم..
خیلی جالب نوشتید...
ممنونم...
اگر دوست داشتید تبادل لینک کنیم...
موفق باشید.
*********************چشمان محزون**************
سلام...
خسته نباشی
خیلی قشنگ بود
به ما هم سر بزن
بزودی کلبه آبی دگرگون میشود
منتظرم
کلبه آبی ........................ Future2010 ...................... مازیار
زهره جان عشق تو وجودمو گرفته بیا با من ازدواج کن بریم سر خونه زندگیمون