یادداشتهای یک اطلاع رسان

وب نوشت های زهره نیکخواه دانشجوی کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی درباره کتابداری و اطلاع رسانی

یادداشتهای یک اطلاع رسان

وب نوشت های زهره نیکخواه دانشجوی کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی درباره کتابداری و اطلاع رسانی

نارسیس


نارسیس داستان پسرک زیبا رویی است که هر روز به تماشای صورت خودش در یه در یاچه می رفت . او چنان محو زیبای خودش بود که یک روز وقتی که قصد داشت تا خودش را از فاصله ی نزدیک تحسین کنه در آب افتاد و غرق شد در جایی که اون پسرک سقوط کرده بود گلی روئید که به آن نام نارسیس دادند

اسکار وایلد نویسنده ی معروف به شکل دیگری این داستان را به پایان می رسونه اون میگه که وقتی نارسیس مرد اوریادها ( خدایان جنگل ) از راه رسیدند و متوجه شدند که آب شیرین دریاچه تبدیل به اشک شور شده .

اوریادها از داریاچه  پرسیدند :

- برای چی گریه می کنی ؟

- برای نارسیس گریه می کنم .

آنها در ادامه گفتند :

- آه گریه کردن تو برای نارسیس باعث حیرت و شگفتی نخواهد شد .

در هر حال علیرغم همه چیز ما همیشه در میان جنگل و پشت سر هر چیزی حضور داریم و شاهد بودیم که تو تنها کسی بودی که این فرصت رو داشتی که شاهد و ناظر زیبایی نارسیس باشی .

دریاچه پرسید :

- مگر نارسیس زیبا بود؟

اوریادها شگفت زده پاسخ دادند:

-چه کسی بهتر از شما می توانست این مساله را بداند ؟ او هر روز در شما به تماشای خود می پرداخت .

دریاچه نیز برای چند لحظه ساکت موند و در پایان گفت :

- من برای نارسیس گریه می کنم اما هیچوقت متوجه نشده بودم اون زیباس .من برای ا گریه می کنم فقط برای اینکه او هر وقت که به لب  چشمه ی من می اومد می تونستم در عمق چشمای زیباش خودم رو که تو  اون چشا انعکاس پیدا می کرد می دیدم.

نظرات 12 + ارسال نظر
فرهاد دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:16 ب.ظ http://www.khiyali-nist.blogsky.com

سلام خوبی دوست من .... داستان جالبی بود...خوشم اومد

بازم از این کارا بکن ....راستی خوشحال میشم با هم تبادل
لینک کنیم ..یه سری به ما هم بزن

.........خیالی نیست همیشه منتظره....

مازیار دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:34 ب.ظ http://future2010.blogsky.com

سلام...
هیچ حرفی واسه گفتن ندارم
فقط اینو بگم که داستان فوق العاده ای بود
موفق باشی
پیش من چرا نمی آی؟...

اشکان سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:56 ق.ظ http://batashakorazshoma.blogsky.com

سلام :
..از بابت ارتباط منطقی و استفاده درست و به جا از نام وبلاگت و هماهنگی اون با مطالبی که انتخاب میکنی بهت تبریک میگم.
....همیشه شاد و هوشیار بمونی.

حمید سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:22 ق.ظ http://www.dardonefrin.blogsky.com

خیلی زیبا بود
مرسی از اینکه به ما سر زدی

بهشت سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:44 ق.ظ http://nochagh.blogsky.com

محبت میفرمایید قدم رنجه میفرمایید

انریکو چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:50 ق.ظ http://sad-eyes.blogsky.com

سلام..ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدید...
این مطلبطون هم خیلی جالب بود...آخه در این مورد چند بار برام سوال پیش اومده بود...
موفق باشید...
*******************چشمان محزون****************

هادی پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:22 ب.ظ http://shiz.blogsky.com

سلام
خاله زهره خوبیی (به قول نیهاد)
از کتاب پائولو کویلو اینو نوشتی
آخه منم میخواستم بنویسم
داستانک خیلی قشنگیه

بیابانگرد پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:56 ب.ظ http://desertman.blogfa.com

سلام
وبلاگ جالبی داری
من ذخیره می کنم می خونم.
همیشه موفق باشی دوباره سر می زنم.

بابک شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:26 ق.ظ http://eternallight.blogfa.com

این مطلبو خونده بودم.ببینم نارسیس همون گل نرگس خودمون میشه؟

حمید شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:31 ق.ظ http://www.brothers.blogsky.com

سلام. متن بسیار زیبایی بود. امیدوارم باز هم ادامه بدی.
تونستی به ما هم سر بزن

فرهاد شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:25 ب.ظ http://www.khiyali-nist.blogsky.com

سلام زهره جان خوبی ... کجاییی کم پیدا شدی ....

اگه شد به من یه پی ام بده کارت دارم

وبلاگت رو هم آپدیت کن

فریمی ۲۰۰۳ جمعه 17 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:23 ب.ظ

با حال بود . میشه گفت که داستانی تراژدیه ولی کامل نه . در هر حال شما داستان نویسنده اولو به شکل ساده و ادبیاتی عامیانه و زود گذر بیان نموده اید ولی داستان آقای اسکارو بهتر و با زبانی داستانی بیان کرده اید که نشان دهنده ی اینه که شما اسکارو بیشتر قبول داریید . حال که داستان اسکار بر گرفته داستان نویس اولی می باشد . نقدی که اینجا رو ی داستان اسکار میتوان گرفت اینه که ایشان داستان را بیش از حد سوررئالیسم کرده یعنی زیبایهای داستان را فراتر از وافعیت بیان نموده در حالی که زشتیهای آن را به کلی پوشانده و داستانی فوق تخیلی ابراز نموده . خوب میگن داستان یعنی افسانه و تخیل ولی این دو داستان کاملا با هم تفاوت دارند که اولی بارها بهتر از دومیه به نظر من . چون اولی داستانی تراژدی و دومی آنرا در اعماق تخیل غرق نموده . آقای اسکارو میگم . حال که جنگل به دریا و نارسیس هیچ ربطی نداره چون اکثرا با هم فاصله دارن . در حالی که شاهد اصلی ماجرا سماء بوده و متوانست به جای خدایان جنگل از خدایان آسمان بهره گیری کنه . پس نتیجه اینه که دو داستان تضادی عمقی با هم دارن و داستانهایی کاملا جدا و هیچ شباهتی به هم ندارند و هیچکدام ادامه دهنده و کامل کننده دیگری نیست . با تشکر فریمی ۲۰۰۳ .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد