یادداشتهای یک اطلاع رسان

وب نوشت های زهره نیکخواه دانشجوی کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی درباره کتابداری و اطلاع رسانی

یادداشتهای یک اطلاع رسان

وب نوشت های زهره نیکخواه دانشجوی کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی درباره کتابداری و اطلاع رسانی

دختران دانشجو پشت نرده‌های نامرئی

سلام
حالتون خوبه ! با بهار چیکار می کنید؟ دیروز با خبر شدم یکی از دوستای خوبم که دوره ی دانشگاه همکلاسی بودیم اونم داره وبلاگ می نویسه راستشو بخوایین وبلاگ نویسی از اون موقع آرزوی هر دو تامون بود ولی از اونجایی که دوره ی دانشگاه مشغول فعالیتهای فرهنگی!!!!
بودیم نشد که بشه ولی الان که ۲ ماه از فارغ التحصیلیمون گذشته دیگه شکر خدا به اندازه ی کافی (و کمی بیشتر از کافی)وقت داریم که وبلاگ بنویسیم.
وبلاگ جالبیه حتما ببینیدش.

http://www.yasaman374.persianblog.com

خلاصه به یاد دانشگاه و دوره ی دانشجویی افتادم . نمی دونم شما هم خوابگاهی بودین (شاید الانم هستید) یا نه ولی باید بگم که اونم برای خودش زیباییها و زشتیهای داره اگه خوابگاهی بوده باشید حتما می تونید بفهمید که چی میگم...من هنوز هم به مسائل مربوط به دانشگاه و خوابگاه علاقمندم . و همین چند روز پیش یه مطلب در مورد امنیت خوابگاهها خوندم که خیلی جالب بود شما هم اگه دوست دارید بخونیدش.

همیشه فکر می‌کردم زندگی با یک جمع، دور از خانواده، بسیار هیجان‌انگیز است. این‌که بتوانی خودت برای خودت غذا بپزی، لباس‌هایت را بشویی و در مجموع، از عهدة کارهایی بربیایی که تا پیش از آن بدون کمک دیگران قادر به انجامشان نبودی. اما زمانی نظرم تغییر کرد که خبرهایی در مورد امنیت خوابگاه‌ها شنیدم. چیزی که تأمینش از ابتدا بر عهدة خانواده است و به نظر می‌رسد که پس از قبولی در دانشگاه و اقامت در شهری دور از خانواده، بر عهدة دانشگاه باشد. خبرها از شهرهای مختلف کشور می‌رسید. از ارومیه، اصفهان، تبریز و حتی خود پایتخت.

خبرها این تصور را ایجاد می‌کرد که جامعة دانشجویی از امنیت مناسبی در محیط خوابگاه برخوردار نیست. حضور غریبه‌های مزاحم داستان‌هایی را شکل می‌داد که گاه رنگ و بوی خیال‌پردازی به خود می‌گرفت. اما همین داستان‌هایی که با خنده در بین دانشجویان نقل می‌شود و دهان به دهان می‌گردد، به هر حال، ریشه در واقعیت دارد؛ واقعیتی که در خود حقیقتی نهفته دارد به نام حس عدم امنیت. تجربة نگین، مرجان، زینب، رها و ده‌ها نفر از دانشجویان خوابگاه‌های دختران، در دیدن صحنه‌هایی وحشت‌آور از ورود مردان غریبه به خوابگاه‌هایشان، این سؤال را به‌وجود می‌آورد که مسئولیت مسئولان این خوابگاه‌ها چه اندازه است.

به راستی، حفاظت از دانشجویان دختر در شهری چون همدان، که خود به دارالمؤمنین و مردانش به تعصب مذهبی شهره‌اند، بر عهدة کیست؟ در بعضی موارد مسئولان خوابگاه‌های دختران، علاوه بر این‌که خودِ دختران را مقصر اصلی می‌دانند، به آنان پیشنهاد می‌کنند که فنون رزمی دفاع از خود را فرا بگیرند. اما آیا رها کردن دخترانی شهرستانی به حال خود در شهری غریب کار درستی است؟

تحصن بدون حضور مردان

چیزی از عید نگذشته بود و تازه از پیش خانواده‌ام برگشته بودم. یک شب که ساعت از نیمه شب گذشته بود، صدای موتورسیکلتی خواب من و هم‌اتاقی‌هایم را بر هم زد. موتورسوار حتی قصد خاموش کردن موتورش را هم نداشت، چه برسد به رفتن. نگین که خوابش از همه سبک‌تر است بلند شد تا ببیند مزاحم کیست. دم پنجره چشم‌هایش را با دست مالید. فاصلة بین گرد شدن چشمش از تعجب و جیغ کشیدن و غش کردنش چند لحظه بیشتر نبود. همة هم‌اتاقی‌ها دویدیم بالای سرش. بچه‌های اتاق‌های دیگر هم سراسیمه وارد اتاق ما شدند. مرد موتورسوار هنوز همان‌جا ایستاده بود. با پارچه‌ای قرمز به دور سر و لباس مشکی و بدون شلوار و... مسئول و سرایدار خوابگاه و به دنبال آنها پلیس 110 از جریان مطلع شدند، ولی تا آنها بیایند دیگر از موتورسوار خبری نبود.

آن شب و چند شب دیگر نیز با همان ترس و لرز و همان اتفاق سپری شد تا این‌که در روز دوشنبه اول اردیبهشت، پانصد نفر از دانشجویان دانشگاه بوعلی‌سینای همدان در مقابل ساختمان مرکزی این دانشگاه به این هتک حرمت اعتراض و تحصن کردند. دانشجویان با سر دادن شعارهایی مانند «امنیت، حفاظت، حیثیت، مرگ بر بی‌غیرت»، «برادر باغیرت، حمایت، حمایت»، «مسئول بی‌کفایت، خجالت، خجالت»، «ای استاد باغیرت، حمایت، حمایت» خواستار حضور مهدی شریفیان، معاونت دانشجویی دانشگاه، برای شنیدن حرف‌هایشان شدند. او در جمع دانشجویان معترض حاضر شد و ضمن قدردانی و ابراز رضایت از موضع‌گیری دختران دانشجو، گفت: «برای رسیدگی به این معضل مکاتباتی با نیروی انتظامی انجام شده است.»

شریفیان اضافه کرد: «برقراری امنیت در خوابگاه حق دانشجویان است که نباید نادیده گرفته شود و تلاش ما برای ایجاد و برقراری امنیت است.» این تحصن تا آنجا ادامه یافت که مسئولان دانشگاه، با در دست داشتن استعفانامة مسئول خوابگاه، به جمع دانشجویان آمدند و خواستار پایان یافتن تحصن شدند. دانشجویان نیز پس از شنیدن استعفای مسئول خوابگاه شعار «مسئولان دانشگاه، تشکر، تشکر» سر دادند.

یکی از دانشجویان خوابگاه فاطمیة همدان می‌گوید: «خوابگاه ما نزدیک امامزاده عبدالله است و اطراف آن تپه‌های خاکی بدون حفاظ قرار دارد. تا قبل از تحصنمان خوابگاه حصار نداشت و شب‌ها در آن فقط مسئول خوابگاه و خانمی، که بیشتر سرایدار بود تا نگهبان، حضور داشتند.»
نرگس ادامه می‌دهد: «قبل از تحصن، در همان چند روزی که آن اتفاق چندین‌بار رخ داد، داستان‌های مختلفی از زبان بچه‌ها شنیده می‌شد. حتی این‌که این کار را یک گروه چند نفری انجام داده‌اند و توانسته‌اند با پوشیدن چادر وارد خوابگاه دختران شوند. البته در این‌جور مسائل تا حد زیادی یک کلاغ چهل کلاغ می‌شود. ولی بچه‌هایی که آن صحنه‌ها را دیده‌اند کم نیستند.»

وی در ادامه می‌گوید: «اصلی‌ترین نگرانی ما در زمان تحصن این بود که می‌ترسیدیم با واکنش بعضی از بچه‌های ]...[ تلقی تحصن سیاسی ایجاد شود و به دنبال آن کمیتة انضباطی بچه‌ها را احضار کند که خوشبختانه با حمایت تعداد زیادی از بچه‌ها این اتفاق نیفتاد.»
نرگس ماجرای روز تحصن را این‌طور شرح می‌دهد: «شب 31 فروردین تحصن شروع شد. دکتر غلامی، رئیس دانشگاه بوعلی، آنجا نبود و بنابراین دو نفر از مسئولان دانشگاه آمدند. در ابتدای تحصن، از آنجایی که آنها فکر می‌کردند تحصنمان کوتاه است و با یک تهدید می‌توانند ما را متفرق کنند، گفتند: اشکال از خانم‌هاست که چنین اتفاقاتی می‌افتد. شما بروید خودتان را درست کنید. ما اصلاً نمی‌توانیم کاری برایتان انجام بدهیم. برای محافظت از خودتان می‌توانید بروید کاراته یاد بگیرید.

تحصن که یکشنبه شب از خوابگاه فاطمیه شروع شده بود، دوشنبه به خوابگاه دانشجویان کشاورزی کشیده شد. تازه آن موقع دکتر غلامی رئیس دانشگاه خبردار شد و برای بازدید از خوابگاه‌ها آمد. وقتی دید که خوابگاه بدون نرده و حفاظ و مشرف به خیابان است و هرکسی می‌تواند با گذاشتن یک نردبان وارد آن شود، فوری دستور داد که همان شب تحصن، پنجره‌ها را نرده بکشند و یک نگهبان مرد هم برای محافظت از خوابگاه در نظر بگیرند. برای این‌که تحصن ادامه پیدا نکند، برگة استعفای مسئول خوابگاه را هم به بچه‌ها نشان دادند، ولی چند روز پیش از هم‌خوابگاهی‌هایم شنیدم که دوباره به سر کارش برگشته است.»

وی در مورد دانشجویان پسر حاضر در تحصن می‌گوید: «تعداد پسران تحصن‌کننده در روز دوشنبه خیلی کم بود. چون هم حمایت آنها از موضوع تحصن، برای دختران مشکلاتی ایجاد می‌کرد و هم این‌که بقیة پسرها آنها را دست می‌انداختند.»
یکی از دانشجویان با اشاره به این‌که آنها در خوابگاه اصلاً امنیت ندارند می‌گوید: «این فقط یک اتفاق بود، ولی افراد متفرقه می‌توانند در لباس دانشجو وارد خوابگاه‌ها شوند. بارها شده است که به بهانة این‌که با فلانی کار داریم به اتاق بچه‌ها رفته‌اند و پول و لباس و چیزهای دیگر دزدیده‌اند.»
حمیده در ادامه می‌گوید: «خانواده‌های ما به دلیل امنیتی که فکر می‌کنند در خوابگاه‌ها وجود دارد ما را اینجا گذاشته‌اند. اما بعد از این اتفاق، اکثر بچه‌ها شب‌ها با ترس و لرز می‌خوابند. البته گذاشتن نرده و حفاظ تا حدودی از احساس عدم امنیت بچه‌ها کم کرده است.»

دزدی لباس از روی شرط‌بندی!

چند روزی می‌شد که دخترهای طبقة اول خوابگاه از گم شدن لباس‌هایشان حرف می‌زدند. مسئله به‌قدری جدی شد که با مسئول خوابگاه هم در میان گذاشته شد. ولی او هم نمی‌توانست یک‌تنه برای این مشکل راه‌حلی پیدا کند. کم‌کم داستان گم شدن لباس‌ها وارد بحث‌های پسرهای دانشگاه هم شده بود.

زینب که یکی از همین مال‌باختگان است می‌گوید: «اطراف خوابگاه ما دیوار بلندی هست. از آنجایی که ما برای خشک کردن لباس‌هایمان محدودیت جا داریم، بچه‌ها اغلب لباس‌های خیسشان را برای خشک شدن روی نرده‌های پنجره‌ها آویزان می‌کنند. یک شب وقتی که همه خواب بودند، صدای صحبت چند نفر را از پای دیوار شنیدم. تا به خودم بیایم و کنار پنجره بروم، دستی یک تکه از لباس‌ها را از نرده کند و با خودش برد. با صدای جیغ من، هم‌اتاقی‌هایم بیدار شدند. مردی به‌زور خودش را بالای دیوار کشاند و فرار کرد. فردای آن روز بچه‌ها با خنده و شوخی می‌گفتند که پسرهای دانشگاه سر این موضوع شرط‌بندی کرده‌اند و چنین کاری می‌کنند.»

وی که در یکی از خوابگاه‌های دانشگاه صنعتی اصفهان زندگی می‌کند می‌گوید: «البته راست یا دروغ بودن این شرط‌بندی زیاد معلوم نیست. مسئله این است که، با وجود یک نگهبان و دیوار بلند، چطور چنین اتفاقاتی رخ می‌دهد. البته وجود یک نگهبان برای این مجموعة بزرگ قاعدتاً کافی نیست.»

غریبه‌ای در خوابگاه خودگردان

بر اساس آمار وزارت علوم، در حدود 30 درصد از دانشجویان متقاضی خوابگاه از داشتن خوابگاه دولتی محروم‌اند. بنابراین راهی جز سکونت در خانه‌های گروهی یا خوابگاه‌های خودگردان ندارند. بخشی از هزینة خوابگاه‌های خودگردان را دانشگاه پرداخت می‌کند و نظارت بر آن نیز مانند خوابگاه‌های کاملاً دولتی است.

مرجان دانشجویی است که در یکی از همین خوابگاه‌ها زندگی می‌کند. وی در مورد یکی از مشکلات امنیتی که برایشان پیش آمده بود می‌گوید: «سال اول دانشگاه، من در یکی از خوابگاه‌های خصوصی یا همان خودگردان بودم. خوابگاه‌های خودگردان با دانشگاه قرارداد دارند و از نظر امنیتی کاملاً زیر نظر دانشگاه هستند. حتی مسئولان این خوابگاه‌ها هم از طرف دانشگاه انتخاب می‌شوند. ترم دوم در یک اتاق 8 نفره ساکن بودم که یک بالکن رو به بیرون ساختمان داشت. آن شب اصلاً خوابم نمی‌برد. نیمه‌های شب بود که در اتاق ما باز شد. اول فکر کردم یکی از بچه‌هاست. بعد که کمی دقت کردم دیدم یک پسرِ قدبلند است. به‌قدری وحشت کرده بودم که برای این‌که صدایم درنیاید، پتو را توی حلقم کردم. در نور کم یک چراغ مطالعه که روشن بود، دیدم به سمت بچه‌ها می‌رود و به قیافة آنها چند ثانیه‌ای زل می‌زند. وقتی به طرف من آمد دیگر قلبم را در دهانم حس می‌کردم. بعد از چند لحظه چشم‌هایم را با ترس و لرز باز کردم. دیدم نشسته و مشغول باز کردن چمدان‌هاست. هیچ‌چیز برنمی‌داشت، حتی پول. یکی از کمدها را هم باز کرد ولی باز چیزی برنداشت. از اتاق که بیرون رفت، پشت سرش رفتم و در را قفل کردم. بعد که برگشت تا از بالکن اتاق ما فرار کند دید در بسته است. چراغ‌ها را روشن و شروع به داد و فریاد کردم. از بالکن مشرف به راهرو پرید پایین و بعد صدای موتور آمد. تنها نگهبان خوابگاه ما یک زن است که او هم قاعدتاً در این شرایط کاری از دستش برنمی‌آید.

قضیه به حراست دانشگاه کشیده شد. با تحقیقاتی که صورت گرفت معلوم شد این کار با همدستی یکی از بچه‌های خوابگاه انجام شده.»
 با آن دختر چه کار کردند؟
 عملاً هیچ کاری نکردند چون بعداً مشخص شد که او اصلاً دانشجو نیست. تنها کاری که کردند این بود که دادگاه حکم داد از همدان تبعید شود.
 نگهبانِ بیشتر یا سرایداری همراه با خانواده برایتان نگذاشتند؟
 بعد از این اتفاق فقط چند روز نگهبان مرد داشتیم، ولی بعد همه‌چیز به حالت قبل برگشت.
مرجان، که تعریف کردن این اتفاقات دیگر برایش چندان هیجانی ندارد، در ادامه می‌گوید: «در سال یکی دو بار از این اتفاقات، چه برای ما و چه برای خوابگاه‌های روزانه، رخ می‌دهد. مثلاً پارسال یک مرد چند شب ماشینش را پشت بالکن خوابگاه پارک می‌کرد و لباس‌هایش را درمی‌آورد. برای بچه‌های روزانه هم به دلیل این‌که خوابگاهشان خارج از شهر و در منطقه‌ای پرت است چنین اتفاقاتی می‌افتد.»
وی در مورد وجود آیین‌نامه‌ای برای محافظت از خوابگاه‌های دختران می‌گوید: «امور خوابگاه‌های دانشگاه نحوة محافظت و تعداد نگهبان را مشخص می‌کند. نوبتی یا دائمی بودن نگهبان را هم خود دانشگاه مشخص می‌کند.»

«خواهرا عشوه نیاین، پسر همسایه کنکور داره!»

حوادثی که در تیر 78 اتفاق افتاد تنها محدود به خوابگاه‌های کوی دانشگاه نبود، بلکه دیگر خوابگاه‌های تهران نیز تا حدودی همان وضعیت را داشتند. البته به فراخور آمادگی دانشجویان در آن شب‌ها، حوادث متفاوتی برایشان رخ می‌داد.

رها که دانشجوی دانشگاه امیرکبیر است می‌گوید: «خوابگاه ما در خیابان طالقانی است. یک روز که دانشگاه خیلی شلوغ شده بود، یک نفر آمد و به بچه‌های خوابگاه گفت که عده‌ای جلو در اصلی هستند و می‌خواهند داخل خوابگاه شوند. همه رفتیم و مانتو و روسری تنمان کردیم و درها را هم قفل کردیم. آنها پشت در آمدند. وقتی دیدند در قفل است و همة ما آماده‌ایم، دیگر داخل خوابگاه نیامدند.»
وی در ادامه می‌گوید: «ما فقط در همان چند شبِ حادثة 18 تیر 78 دو تا نگهبان داشتیم. بعد از آن مسئولان هیچ اقدام امنیتی دیگری انجام ندادند. البته مسئول جدید خوابگاه دختران، برای مسائل نظارتی و نه حفاظتی و حمایتی، هر شب یکی از پسرهای سال‌بالایی را با ماشین و موبایل برای گشت‌زنی به خوابگاه دختران می‌فرستد.»

نگهبان یکی از ارکان اصلی خوابگاه است ـ چه دخترانه، چه پسرانه ـ پس باید واجد شرایط خاصی باشد. به نظر می‌رسد که خوابگاه دختران، نگهبانی مسن و متأهل لازم دارد، ولی در هیچ کجای آیین‌نامة ادارة خوابگاه‌های دانشجویی اشاره‌ای به تعداد و شرایط نگهبان نشده است.
گماردن یک پسر 23، 24 سالة مجرد برای نگهبانی از ساختمان خوابگاه دختران و ساکنان آن کار درستی به نظر نمی‌رسد، مخصوصاً وقتی بچه‌ها از نگاه‌ها و شوخی‌های نامربوط این فرد هم گله داشته باشند. در چنین شرایطی، دانشجویان فقط با اعتراض می‌توانند با تصمیمات دانشگاه مخالفت کنند.
یکی از دانشجویان همین خوابگاه می‌گوید: «زمانی که این نگهبان مجرد را برای خوابگاه ما در نظر گرفتند همه تعجب کردیم، ولی زمانی این تعجب ما به اعتراض تبدیل شد که فهمیدیم او به مکالمات تلفنی بچه‌های خوابگاه گوش می‌دهد و بعد از "فیش‌نویسی" به خانواده‌ها اطلاع می‌دهد. این کار او و همین‌طور چشم‌چرانی‌ها و شوخی‌های بی‌موردش باعث شد اخراجش کنند.»

اصلی‌ترین مشکل دانشجویان دختر ساکن در خوابگاه‌های داخل شهر همسایه‌هایشان است. با وجود قوانینی همچون لزوم محجبه بودن جلو پنجره‌ها، وجود حفاظ دومتری در پشت‌بام‌ها و گاهی حفاظ‌های دائمی برای پنجره‌های اتاق‌های مشرف به خانه‌های همسایه، باز هم این ساکنان خوابگاه‌ها هستند که از نگاه‌های افراد حاضر در بالکن‌ها در امان نیستند.
رها زمانی را به خاطر می‌آورد که یکی از همسایه‌ها با اعتراض به نگهبان خوابگاه می‌گوید: «به این دخترها بگویید حجابشان را رعایت کنند. پسر من امسال کنکور دارد، اما از صبح می‌نشیند کنار پنجره و اینها را تماشا می‌کند.»
نگهبان پیر خوابگاه هم بلندگو را برمی‌دارد و با فریاد می‌گوید: «خواهرا، خواهرا، عشوه نیاین، پسر همسایه کنکور داره!»

خوابگاه پسران




پسری آویزان از ملافه‌ها!

داستان ورود پسران به خوابگاه دختران داستان پرسابقه‌ای است که سینه به سینه از ورودی‌های سال‌های قبل به ورودی‌های جدید منتقل می‌شود. یکی از همین داستان‌های قدیمی ماجرایی است که در خوابگاه خودگردان دانشگاه ارومیه اتفاق افتاد.

یکی از پسرهای سال‌بالایی دانشگاه ارومیه می‌گوید: «خوابگاه خودگردان دانشگاه شبانة ارومیه داخل شهر است و، مثل بقیة خوابگاه‌ها، با هفت، هشت اتاق حدود 60 نفر دانشجو را در خود جا می‌دهد و از طرف دانشگاه هم سرپرستی برای آن در نظر گرفته‌اند. یک شب دخترها ملافه‌ها را گره می‌زنند و برای کشیدن یک پسر پایین می‌اندازند. بین راه ملافه پاره می‌شود و پسر پایین می‌افتد. از سر و صدای بچه‌ها نگهبان خوابگاه که همان صاحبخانه باشد از خواب بیدار می‌شود و پلیس را خبر می‌کند. پسر را دستگیر می‌کنند و به پاسگاه محلة 50 می‌برند. نه آن پسر می‌گوید چه کسی یا کسانی ملافه را برایش پایین انداخته بودند و نه دختران خوابگاه 50 اعتراف می‌کنند. بنابراین پسر را آزاد می‌کنند. مسئولان دانشگاه هم به دلیل این‌که خوابگاه خودگردان بود و مسئولیت مستقیم آن با دانشگاه نبود مسئله را پیگیری نکردند.»

وی در مورد وقوع چنین اتفاقاتی در خوابگاه‌های پسران می‌گوید: «پارسال چند تا از پسرهای دانشگاه خودمان دختری را در یک کارتن یخچال به داخل خوابگاه آورده بودند ولی قضیه اصلاً لو نرفت.»

نقش اساسی نگهبان!

هفته‌نامة خبری، فرهنگی، دانشجویی «کیلویی» دانشگاه صنعتی اصفهان در شمارة 49 خود خبری را مبنی بر ورود دو پسر به خوابگاه چاپ کرد. در شمارة 50 این نشریه آمده است: «در شمارة پیش خبری را مبنی بر ورود دو دانشجوی پسر به خوابگاه دختران چاپ کردیم که موجب شد سیل تلفن و نامه به سمت خبرنامه سرازیر شود و مسئول خوابگاه دختران طی نامه‌ای این خبر را تکذیب کند. در پای نامه نوشته شده بود: "جمعی از دانشجویان" که البته هیچ‌کدام از این "جمعی از دانشجویان" نامه را امضا نکرده بودند. در این میان چند نکتة جالب توجه وجود داشت که بد نیست یادآور بشویم. اصل ماجرا از این قرار است که در خوابگاه 10، کارکنان خوابگاه برای بالا بردن یخچال از پله‌ها 1500 تومان دریافت می‌کنند. به همین دلیل اهالی یکی از اتاق‌ها برای صرفه‌جویی از دو تا از پسرهای همشهری خودشان چنین درخواستی را می‌کنند. آن دو دانشجو هم این کار را کرده‌اند و بعد خداحافظی کرده و رفته‌اند. هیچ اتفاق دیگری هم نیفتاده. حالا فکر مسئولان محترم خراب است و با خودشان هزار جور تصورات کرده‌اند دیگر تقصیر ما نیست... مرتب از ما می‌خواهند که آن دو دانشجو را معرفی کنیم. آقاجان مگر ما جاسوس شما هستیم؟ تازه چه کسی حاضر است به شما اعتماد کند؟ رفتار گذشتة شما نشان می‌دهد که به بدترین شکل ممکن، یعنی اخراج و تعلیق، با دانشجو برخورد می‌کنید. خلاصه اگر تکه‌تکه‌مان هم بکنید، لام تا کام حرف نمی‌زنیم... ما وظیفة خودمان را خوب بلدیم و لازم نیست کسی به ما یادآوری کند. اگر خیلی نگران صحت و سقم اخبار ما هستید، می‌توانید نگهبان‌هایتان را ده برابر کنید و مثل سربازخانه‌ها رفتار کنید.»

این خبر و به دنبال آن تکذیبش، آن هم به صورتی که دیدید، نشان می‌دهد که در بعضی از خوابگاه‌ها، نگهبان حضور و نقشی چندان پررنگ و اساسی ندارد تا نظارت کند کسی که به خوابگاه دختران وارد می‌شود کارمند است یا غریبه؟ و این‌که ورود و خروج او به چه علت است؟

*
در حال حاضر، 290 ساختمان خوابگاهی در کلِ دانشگاه‌های دولتی کشور به دختران اختصاص یافته است. در این خوابگاه‌ها، در مجموع، 81 هزار نفر ساکن‌اند. به دلیل کمی امکانات، تنها 70 درصد از متقاضیان خوابگاه می‌توانند از امکانات دانشگاه‌ها استفاده کنند و 30 درصد بقیه به ناچار در خانه‌های گروهی یا خوابگاه‌های خودگردان زندگی می‌کنند.

مطابق آیین‌نامة ادارة خوابگاه‌های دانشجویی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، مسئولیت ادارة خوابگاه‌ها، حفظ اموال، اماکن و تأسیسات آنها و اجرای مقررات عمومی خوابگاه‌ها بر عهدة ادارة امور خوابگاه‌ها در حوزة معاونت دانشجویی و فرهنگی دانشگاه است.
خوابگاه‌های خودگردان زیر نظارت دانشگاه هستند و به گفتة مسئولان، تأمین بخشی از هزینه‌های آنها مانند نگهبانی، برق، نظافت و نظارت برعهدة دانشگاه است و هزینة اجاره از دانشجویان دریافت می‌شود.
علی محدث، با اشاره به محتوای آیین‌نامة ادارة خوابگاه‌های دانشجویی، در زمینة اتفاقاتی که در خوابگاه‌های دختران می‌افتد می‌گوید: «واقعیت این است که این بحث بسیار حساس است. در یک سر این طیف، خواسته‌های والدینی قرار دارد که فرزندشان را به ما سپرده‌اند و انتظار دارند که دانشگاه با همان دقت از دخترشان مواظبت کند. در سر دیگر طیف نیز خواستة دانشجویان قرار دارد که می‌خواهند آزاد باشند و ارتباطاتی را که دوست دارند داشته باشند و کسی مزاحمشان نشود. انتخاب وضعیتی بین این دو سر طیف کار بسیار مشکلی است.»

مدیرکل امور دانشجویان داخل وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در ادامه می‌گوید: «مثال‌هایی که شما از اتفاقات داخل خوابگاه‌های دختران می‌زنید نشان‌دهندة این نیست که نظارت دانشگاه‌ها بر خوابگاه‌ها کم است. مگر این اتفاقات در خانواده‌ها نمی‌افتد؟ مگر یک دختر نمی‌تواند جلو چشم پدر و مادر متعصبش پسری را که دوستش است به خانه بیاورد؟ آیا می‌توان گفت نظارت والدین ضعیف است؟ اصلاً این‌گونه نیست. ما در کنار وظایفمان چارچوب‌هایی داریم که نمی‌توانیم نظارتمان را از یک حدی پررنگ‌تر کنیم.»
علی محدث می‌افزاید: «معمولاً حجم انتقاداتی که در مورد سختگیری ما برای عبور و مرور مطرح می‌شود بیشتر از انتقادات مربوط به سهل‌انگاری‌های )

نظرات 5 + ارسال نظر
hajieh دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 12:40 ق.ظ http://www.hajieh.blogsky.com/

salam
zohreh jan azize delam webloget khili zibass. va in neveshtat mano yade dorane daneshjoeam endakht

[ بدون نام ] شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 02:58 ق.ظ

عجب نفسی !!!

علی یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:21 ب.ظ http://www.tarikiha.blogsky.com

سلام.من همان کسی هستم که شما در وبیاگم ژیعام گذاشته بودید.
من یکی از مطالب شما را با ذکر منبع در وبلاگ خود جای دادم.
امیدوارم ناراحت نشده باشید.
از وبلاگ من هم حتما دیدن کنید.
راستی به خاطر آن مطلب که راجع به امام زمان است بیشتر بازدید کنندگان فکر کرده اند که من یک آدم بسیار مذهبی هستم.ولی در واقع این گونه نیست...
به دلیل این که برای بحث های سیاسی که درپایین آن مطالب آمده به من گیر ندهند من این عمل را انجام دادم.
امیدوارم همیشه سر بلند و پیروز باشید...
علی عزیزی

علی دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:01 ق.ظ http://tarikiha.blogsky.com

bashe tamam mataleb ra pak kardam
ok!!!

سمیه چهارشنبه 16 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:03 ق.ظ

مطالبتان خیلی جزاب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد